سلام،سلام،سلام.

روزهای کروناییتون بخیر.

 

توی این چند روز اخیر دوستایی رو دیدم که مشکلاتی داشتن از لحاظ روحی که ناشی از حرفایی بوده که میخواستن بزنن و نزدن.

دوست داشتم باهاشون صحبت کنم و چیزی که تو کتابامون تحت عنوان صندلی خالی خوندیم رو براشون بگم.

اما مطمئن نبودم کار درستی باشه. 

چرا؟ چون یه دوستی داشتم میگفت همیشه باهام یه جوری صحبت کن انگار بز بارته ((: اداهای روانشناسی دربیاری من میدونم و تو.

یه بارم میگفت دوست روانشناس داشتن خیلی سخته،انگار هر لحظه دارن رفتار آدم رو آنالیز میکنن. 

حالا وقتی چنین تصوری نسبت به روانشناسی هست بیام در واکنش به پست دوستم بگم باید فلان کارو کنی و تو کتابای ما اینا رو نوشته و . حس میکنم نتیجش چیزی جز مهر تایید زدن به این تفکرات نیست.

فکر کردم شاید منتشر کردن این تکنیک اگه به دوستم کمک نکنه شاید یه روزی یه جایی به درد شما که این مطلب رو میخونی بخوره.

 

 

اگه رابطتتون با کسی تموم شده و به هر دلیلی دیگه نمیخواید یا نمیتونید با اون فرد صحبت کنین

اگه عزیزی رو از دست دادین و حرفای ناگفته ای بهش دارین

یا هر کسی که بهش دسترسی ندارین دیگه و حرفایی که باید بهش میزدین مدام تو ذهنتون میاد ، احتمالن فن صندلی خالی بتونه کمک کننده باشه.

 

 

سعی کنید یک جای ساکت و آروم برید، جایی که چیزی جلب توجه نکنه یا حواستونو پرت نکنه،مثل اتاقتون.

در اتاق رو ببندید و محیط رو برای خودتون خصوصی کنید.

یه صندلی مقابلتون قرار بدین و حالا فردی که تو ذهنتونه رو، روی صندلی تصور کنید.

تمام حرفاتونو بهش بزیین، داد بزنید ، گریه کنید و در تمام لحظات اون فرد رو مقابلتون حس کنید.

 

این کار به برون ریزی احساسات و افکاری که دارین با خودتون حمل میکین کمک میکنه، فقط نکته ی مهمی که وجود داره اینه که این روش رو جدی بگیرید و با باور کامل انجام بدین، به دید فان یا یه چیز طنز بهش نگاه نکنین.

 

سرچ کردن این تکنیک هم توضیحات بیشتری واستون میاره و امیدوارم همین کار ساده بتونه واسه کسی مفید باشه. wink


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها